ظریف را پیشتر یک دیپلمات دیده بودیم که مجموعه رفتارهاش از یک نظم خاص پیروی میکرد، او را با خندههای سازمانیافته، رندی بینالمللی و اظهارنظرهای عمدتا خاص و هدفدار به خاطر میآوریم.
ظریفِ یک: آن که در دوران روحانی، پرچمدار برجام شد، خیلی محبوب بود، برایش به خیابان آمدند، جیغ کشیدند، با جان کری قدم زد، ریش پروفسوری داشت. شاید از کل دولت روحانی محبوبتر بود. باسواد، عمیق، باتجربه و مدرن به نظر میرسید، تندروها دوستش نداشتند، مردم زیادی دوستش داشتند.
ظریفِ دو: دولت روحانی در افت بود، برجام به زمین سفت رسید، ریش پروفسوری تمام شده بود، کل صورتش ریش داشت! دیگر آنقدرها هم لبخندهایش جواب نمیداد. دیپلماسی در بنبست بود، مردم درباره او به تردید افتاده بودند. کسی برای شادی به خیابان نمیآمد، خیابانی اگر بود برای شعار بود و اعتراض، مردم از رای دوم به روحانی پشیمان بودند، همه دولتش منفور شده بود، ظریف هم تا حدی.
ظریفِ سه: بعد از ماجرای هواپیمای اوکراینی اظهارنظری کرد که مورد انتقاد قرار گرفت، رفته رفته از آن قسم اظهارنظرها زیاد کرد. دیگری ریشش برای مردم مهم نبود، خندههایش هم. او به کوچهای تاریک در ذهن مردم رفته بود، از آن محبوبیت اوایل دهه نود تا این بیمیلی ده سال بعد، ظریف اعتبارش را خرج کرده بود، او همیشه منفور رادیکالها بود، اما حالا طیف طرفدارانش را هم از دست داده بود.
ظریفِ چهار: به تلویزیون میآید، برای پزشکیان. به اصفهان میرود، داد و فریاد مخالفانش را تلافی میکند، در کاشان از عمق وجود فریاد میکشد، هیهات منالچای دبش! در گرگان مقابل طیف مقابلش کم نمیآورد در توئیتر و در هر عرصه عمومی دیگری، اینبار نه که یک چهره دیپلماتیک باشد، نه! یک عاصی به تمام عیار است، تمامش را وسط گذاشته. او بینهایت باتجربه و زبده است. پرسش اما اینجاست؛ چه چیزی ظریف را تا این حد به میانه میدان آورده؟ انگیزه پنهان او چه میتواند باشد؟ کسی میداند؟