حوادثویژه

خفاشان ایرانی؛ از اصغر قاتل تا بانوی وحشت مازندران

اولين بار «رابرت رسلر»، كارآگاه اف‌بي‌آي عنوان قتل‌هاي سريالي يا زنجيره‌اي را براي مجموعه كشتن‌هايي كه توسط يك يا چند نفر مشتركا به وقوع مي‌پيوست به كار برد. رسلر در سال ۱۹۷۴ اصطلاح قتل‌هاي زنجيره‌اي را به كار برد و توضيح داد كسي كه سه نفر بيشتر را در فاصله زماني معناداري به قتل برساند، قاتل سريالي است. حالا با اين وصف «اعتماد» قتل‌هاي سريالي را از سال ۱۳۰۰ تاكنون مرور مي‌كند.

روزنامه اعتماد نوشت: تا سال ۱۳۴۰ «اصغرقاتل، حسن اورنگي، عباسعلي ظريفيان، صادق كرده و هوشنگ اميني» سردمدار جنايت‌هاي زنجيره‌اي بودند.

علي‌اصغر بروجردي اولين قاتل سريالي ايران كه بعدها به اصغرقاتل معروف شد پس از قتل ۲۵ پسربچه در عراق، ۸ پسربچه را نيز در تهران مورد تعرض قرار داد و سر بريد. اصغرقاتل در زمستان ۱۳۱۲ پس از كشف جسدي در بيابان شترخان در جنوب تهران توسط اداره تامينات آن زمان تحت تعقيب قرار گرفت و روز ۱۰ اسفند همان سال حوالي شاه عبدالعظيم دستگير شد. او ۶ خرداد ۱۳۱۳ محاكمه و يك ماه بعد در ۶ تير ماه در ميدان توپخانه به ‌دار مجازات آويخته شد. روزنامه اطلاعات، آن زمان در مورد اعدام اصغرقاتل نوشت: «او پس از فراخوانده شدن به سمت ‌دار با اعتراض گفت؛ من چند ولگرد و مجهول‌الهويه را كشتم، شما به خاطر آنها مرا مي‌كشيد؟!» همچنين در داستان چاه بابل در مورد لحظه اعدام اصغرقاتل اين‌گونه نوشته شده: «بنده در تمام عمر آرزويم اين بود كه سرم را بر فراز ببينم و ديگران را زير پا. خب حالا طناب‌ دار را كه بالا بكشند به آرزويم رسيده‌ام.» پس از اين اظهارات، رضاشاه دستور داد او را وارونه‌دار بزنند. در نهايت سنگ بزرگي را با ريسمان به گردنش بسته و او را از پاهايش آويزان كردند.

هفده سال پس از جنايت‌هاي اصغرقاتل، سال ۱۳۳۰ روزنامه خراسان از قتل‌هاي سريالي دو جوان گزارش داد؛ حسن اورنگي و عباسعلي ظريفيان در فاصله سال‌هاي ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۹ در مشهد از ميان ۶۲ قتل تعدادي را گردن گرفتند. حسن اورنگي و همدستش از ارديبهشت ۱۳۲6 تا اسفند ۱۳۲۹ اين قتل‌ها را در نقاط مختلف مشهد انجام داده بودند. آنها زنان خياباني يا سرگردان را فريب و آنها را مورد آزار و اذيت جنسي قرار داده و اموال آنها را سرقت و سپس آنها را با روسري‌هاي‌شان به قتل رسانده بودند. رفتارهاي نامتعارف حسن اورنگي باعث شك ماموران آگاهي و دستگيري او شد. حسن اورنگي در تاريخ ۱۱ آذر سال ۱۳۳۰ اعدام شد. او در هنگام مرگ ۲۶ سال سن داشت. عباسعلي ظريفيان نيز به ۱۵ سال زندان محكوم شد.

اوايل دهه ۱۳۳۰ ماجراي دادشاه در بلوچستان كه در پي قتل كارمند برنامه اصل چهار رخ داد، مدت زيادي تيتر اصلي روزنامه‌ها بود.

دادشاه به همراه برادران خود در ۴ فروردين ۱۳۳۶ بخشي از جاده چابهار‌ به ايرانشهر را بستند. در آن زمان قرار بود خودرويي حامل كاركنان ايراني و امريكايي برنامه اصل چهار از اين مسير عبور كند.

دادشاه به همراه برادرش محمدشاه و ديگر اعضاي گروه، اين خودرو را توقيف و سپس تمامي سرنشينان آن را كشتند. در اين كشتار كوين كارول؛ رييس منطقه‌اي برنامه اصل چهار در كرمان، آنيتا كارول؛ همسر كوين كارول، برستير ويلسون؛ مشاور حوزه عمران، محسن شمس؛ معاون ايراني ويلسون، هراند خاك‌چيان؛ راننده ايراني خودرو به قتل رسيدند. تلاش‌هاي دولت ايران براي به دست‌ آوردن دادشاه ۱۰ ماه و ۱۷ روز طول كشيد و در آخر دادشاه و محمدشاه، برادر دادشاه طي يك درگيري مسلحانه كشته شدند و مدتي بعد دولت پاكستان، احمدشاه را به ايران تحويل داد و او در ايران تيرباران شد.

اوايل دهه ۱۳۳۰ با صادق ابداناني مشهور به صادق كرده گره خورد. صادق كرده به خاطر جنايتي كه يك راننده كاميون عليه همسرش انجام داده بود، اقدام به قتل سريالي رانندگان كاميون كرد. صادق كرده براي انتقام از رانندگان كاميون به ظن اينكه عامل تعرض و قتل همسرش بودند، سوار كاميون آنها مي‌شد و آنها را به قتل مي‌رساند. تا اينكه سال ۱۳۳۶ به ضرب گلوله شيخ يعقوب، كدخداي دز كشته شد و راز بسياري از جنايت‌هايش سر به مهر ماند.

سه دهه بعد از جنايت‌هاي اصغرقاتل در حالي كه اداره تامينات به پليس آگاهي تبديل شده بود سر و كله هوشنگ اميني ۲۶ ساله معروف به قاتل كلاه نمدي پيدا شد. جنايت‌هاي او بي‌شباهت به اصغرقاتل نبود و ۱۶ نفر را به قتل رساند. هوشنگ اميني در تعطيلات نوروز ۱۳۴۲ در ورامين شناسايي و دستگير شد. روش كار او اين بود كه جوانان را انتخاب مي‌كرد، دست‌هاي‌شان را مي‌بست و در نهايت سر از تن‌شان جدا كرده و جسدشان را در چاه مي‌انداخت. به همين دليل به او لقب شبح چاه‌هاي قنات داده بودند. او در ۱۷ فروردين ۱۳۴۲ به قتل‌هايش اعتراف كرد. او شب قبل از اعدامش با دو خبرنگار راديو ايران مصاحبه‌اي كرد و انگيزه اصلي‌اش را رفتن به راه اصغرقاتل و از بين بردن افراد فاسد جامعه دانست. صبح اعدام هم در كمال خونسردي پاي چوبه‌ دار آوازي ‌خواند و خود را به‌ دار مجازات سپرد.

اواخر دهه ۱۳۵۰ قاتلي با امضاي خاص در كشور ايجاد رعب و وحشت كرده بود. مجيد سالك محمودي معروف به قاتلي با طناب سفيد. او در بين سال‌هاي ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ دست‌كم ۳۰ زن و كودك را به قتل رساند. مجيد سالك محمودي با طنابي سفيدرنگ در حالي كه قربانيان خود را مورد تعرض قرار مي‌داد آنها را خفه و به قتل مي‌رساند. قربانيان او در شش استان به دام او افتادند. تا اينكه ۲۴ بهمن ماه سال ۶۴ گشت شعبه اول پليس آگاهي موفق شد در ميدان بهارستان شورلت سبزرنگي را شناسايي و متوقف كند. راننده كه داراي لهجه آذري بود، دستگير و در داخل خودرو او لباس‌هاي زنان متعدد و مقدار زيادي طناب سفيد يك متري كشف شد. كارآگاهان، متهم را به پليس آگاهي منتقل كردند و او به قتل‌ها اعتراف كرد. مجيد سالك محمودي در تحقيقات گفته بود: «بعد از اينكه متوجه خيانت همسرم شدم، تصميم گرفتم زناني كه به شوهران‌شان خيانت مي‌كنند را بكشم، به‌ همين خاطر بيشتر با زناني كه شوهردار بودند، دوست مي‌شدم و آنها را به بيرون شهر برده و بعد با طناب آنها را خفه كرده و جسدشان را در بيابان رها مي‌كردم. تعدادي از فرزندان اين زنان را نيز به‌ خاطر اينكه بدون مادر، بزرگ نشوند، كشتم.»

سالك محمودي به زندان قصر منتقل شد تا پس‌ از تكميل پرونده دادگاهي شود، اما در خرداد سال ۶۵ در سلول انفرادي زندان قصر خودكشي و به زندگي‌اش پايان داد. احمد محققي، كارآگاه پرونده مجيد سالك محمودي در كتاب آخرين شكار قاتل در مورد اين قاتل سريالي نوشت: «ساعت ۲۱ و ۳۰ دقيقه هشتم خرداد ۶۵، درحالي‌كه عازم ماموريتي بودم و از خيابان‌هاي نزديك دادسرا مي‌گذشتم، پيام رسيد كه فورا با دادسرا تماس بگيرم. وقتي به دادسرا آمدم، نگهبان گفت كه گويا يك نفر زنداني در زندان قصر خودكشي كرده است. با زندان قصر تماس تلفني گرفتم. رييس زندان سرگردي بود كه با ناراحتي بسيار اعلام كرد؛ مجيد در بند مجرد خودش را كشته است.»

پس از اين جنايت‌ها، نبض قتل‌هاي سريالي تندتر شد و در سه دهه پاياني قرن گذشته به تعداد قاتلان سريالي افزوده شد. غلامرضا خوشرو كه حوادث‌نويسان به او لقب خفاش شب دادند ۹ زن را در سال ۱۳۷۶ در قالب مسافركش ربود و آنها را به قتل رساند. خوشرو يك‌بار در سال ۷۱ دستگير شد، ولي از چنگ ماموران گريخت و در بار دوم در سال ۱۳۷۶ دستگير و به اتهام ۹ فقره قتل اعدام شد.

داوود ابوالقاسمي يكي از كارآگاهان پليس تهران در مورد دستگيري غلامرضا خوشرو گفته بود: «از آنجايي كه فرد جنايتكار طعمه‌هايش را بعد از ساعت ۱۰ شب سوار خودرويش كرده و آنها را قرباني مي‌كرد به خفاش شب معروف شد. او بسيار حرفه‌اي جناياتش را انجام مي‌داد و ردي از خود باقي نمي‌گذاشت. تنها شاهدي كه داشتيم، زن سرايدار بود و فرزندش بودند كه به‌طور معجزه‌آسايي از دام مرد جنايتكار متواري شده بودند. مطمئن بوديم فردي كه اين زن و فرزندانش را سوار كرده همان قاتل تحت تعقيب است. با كمك زن جوان تقريبا مشخصات چهره قاتل سريالي را به دست آورديم. با اين اطلاعات متوجه شديم قاتل سريالي شباهت زيادي به يك مجرم فراري به نام مراد نادري دارد. مراد نادري در واقع همان غلامرضا خوشرو بود كه در سال ۷۱ و هنگام دستگير شدن اسمش را تغيير داده بود. در بررسي‌ها متوجه شديم كه ايشان به همراه همدستش به جرم سرقت و آزار و اذيت دختران دستگير شده كه همدستش اعدام و خودش فراري مي‌شود. مشخصاتي كه زن جوان از قاتل سريالي به ما داد، شباهت زيادي به مشخصات مراد داشت و حالا مطمئن بوديم كه قتل‌ها توسط همين فرد رخ داده است. چهار ماه بعد، شبي ماموران به راننده يك خودرو كه پيكان سرقتي بود، مظنون مي‌شوند و خوشرو را دستگير مي‌كنند. ما مي‌دانستيم كه سارق خودرو، همان قاتل است كه زن جوان و دخترش را به قتل رسانده. از طرفي مي‌دانستيم كه زن جوان و دخترش توسط قاتل سريالي به قتل رسيده‌اند. با اين حساب سارق خودرو، همان قاتل سريالي بود كه ما مدت‌ها در جست‌وجويش بوديم. به محض رسيدن به آگاهي و ديدنش او را شناختيم. تحقيقات را از او شروع كرديم، اما او منكر جناياتش شد. او را با تنها شاهد پرونده، يعني همان زني كه از دستش فرار كرده بود، مواجه كرديم. زن جوان او را شناخت. متهم اين بار هم خودش را با هويت جعلي معرفي كرده بود و چون شناسنامه‌اي هم همراه نداشت ما هويتي از او نداشتيم. تا اينكه بعدها، زماني كه تصوير او در روزنامه‌ها به چاپ رسيد فردي با ما تماس گرفت و گفت متهم را مي‌شناسد. او مي‌گفت كه برادر متهم يك آرايشگاه مردانه دارد و متهم گاهي به آنجا مي‌رفت آن زمان متوجه شديم خفاش شب‌هاي تهران فردي است به نام غلامرضا خوشرو. غلامرضا خوشرو در ابتدا منكر جناياتش بود و در نهايت به قتل ۹ زن و دو دختر بچه و به آتش كشيدن‌شان اعتراف كرد.»

غلامرضا خوشرو ۲۲ مرداد ۱۳۷۶ در ساعت ۷ و ۴۵ دقيقه در چهار ديوار انبار روباز ورزشگاه آزادي در سه راه دهكده المپيك در حالي‌ كه روي كاغذ نوشته بود: «به هيچ‌ كس بدهكار نيستم و از كسي طلبكار نيستم و از همه طلب بخشش دارم.» در شرايطي كه ۲۱۴ ضربه شلاق خورده بود پاي چوبه‌ دار رفت و به‌ دار آويخته شد.

در دهه ۷۰ پس از قتل‌هاي سريالي خفاش شب قتل‌هاي زنجيره‌اي رنگ سياست به خود گرفت و سعيد امامي از مديران ارشد وزارت اطلاعات به همراه دست‌كم سه نفر از همكارانش دست به قتل‌هايي زد كه در مطبوعات ايران به قتل‌هاي زنجيره‌اي معروف شد. داريوش و پروانه فروهر، محمدجعفر پوينده و محمد مختاري قربانياني بودند كه قتل‌شان توسط اين گروه محرز شد.

در فاصله سال‌هاي ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۰ سعيد حنايي معروف به قاتل عنكبوتي در مشهد با جنايت‌هايش مي‌خواست به پاكسازي جامعه بپردازد. او طي يك‌سال دست‌كم ۱۶ زن را به قتل رساند. مژگان، آخرين هدف حنايي بود كه توانست از دست او بگريزد. پس از گذشت يك‌ هفته مژگان در طرح ويژه پليس دستگير شد و در بازجويي به ماجراي سوءقصد به جانش اقرار كرد و با آدرسي كه ماموران از او گرفتند، موفق به دستگيري سعيد حنايي شدند.

حنايي فردي مذهبي بود و سابقه حضور در جبهه داشت و با همسرش در كلاس‌هاي قرآن شركت مي‌كرد. اهالي محل مي‌گفتند؛ او فردي آرام و سر به زير بود. همسرش به روزنامه ايران گفته بود: «سعيد به جامعه بدبين بود.» حنايي در تمام جلسه‌هاي بازپرسي و دادگاه، انگيزه‌اش را ديني و خيرخواهانه و با هدف از بين بردن فساد در جامعه عنوان مي‌كرد. او در يكي از مصاحبه‌هايش گفت: «تا پيش از كشتن اين آدم‌ها، باران نمي‌آمد و قحطي شده بود. همين كه اطراف حرم را از وجود زن‌هاي تن‌فروش پاك كردم، باران آمد. آن موقع فكر كردم كه باران به معني تاييد اعمال من توسط خداست.»

اما همسر سعيد حنايي، دليل واقعي اين جنايت‌ها را، تعرض ناموفق يك راننده تاكسي به خودش عنوان كرد. او روايت كرده بود كه يك شب از يك تاكسي كه راننده‌اش او را با كارگران جنسي اشتباه گرفته بود، خود را بيرون انداخته و وقتي بي‌رمق و با پاي پيچ‌خورده به خانه آمده، سعيد حنايي متوجه موضوع شده و از همان زمان تصميم به تنبيه اين زنان گرفته است. گفته شده او ابتدا مردان را هدف قرار داده بود، ولي بعد از چندين برخورد و ضرب و شتم، سراغ زناني رفت كه از منظر قانون و اجتماع، بي‌دفاع بودند.

حكم اعدام عامل قتل‌هاي عنكبوتي به جرم قتل ۱۶ نفر در شهر مشهد، سحرگاه ۲۸ فروردين ۱۳۸۱ با حضور مقامات قضايي، اولياي دم و ماموران انتظامي در محوطه زندان وكيل‌آباد مشهد اجرا شد.

سال ۱۳۸۱ ابوطالب و همدستش در اراك ۱۱ زن را به طمع طلاهاي‌شان به قتل رساندند. ابوطالب با اعتراف به قتل۳ زن ديگر در شازند مدعي شد كه در يكي از اين جنايت‌ها دوست جوانش به نام آرش همدست او بوده است. با دستگيري همدست ابوطالب كه نام واقعي‌اش يزدان بود، او در بازجويي‌ها به همدستي در قتل زنجيره‌اي زنان اعتراف كرد و پرده از جنايات مشابه ديگر برداشت. ابوطالب و يزدان ۹ بهمن ماه ۱۳۸۶ در ميدان سرداران اراك به ‌دار آويخته شدند.

سال ۱۳۸۲ يك گروه ۶ نفره در كرمان ۵ نفر شامل سه مرد و دو زن را به قتل رساندند. آنها مدعي شدند كه براي پاكسازي جامعه تشخيص دادند كه اين پنج نفر را بكشند. اين افراد در بازجويي‌ها با اشاره به شنيدن سخنراني محمدتقي مصباح‌يزدي آن را دليل اعمال خود دانستند. مصباح‌يزدي در آن سخنان گفته بود: «اگر كسي خلاف شرعي مرتكب شود مومنان وظيفه دارند به او تذكر دهند، در مرحله بعد وظيفه دارند كه به پليس معرفي‌اش كنند و اگر بعد از چند بار به اين نتيجه رسيدند كه پليس و دستگاه قضايي اين افراد را مجازات نمي‌كنند، خودشان مي‌توانند دست به كار شده و خاطيان را به سزاي اعمال خود برسانند.» مصباح‌يزدي با فرستادن نامه‌اي به دادگاه صدور فتوا را تكذيب كرد، اما گفت تمام سخنانش در كرمان استنساخ از منابع معتبر فقهي بوده است.

پرونده قتل‌هاي محفلي كرمان در سال ۱۳۹۷ با اعلام رضايت تمامي اولياي دم بسته شد.

سال ۱۳۸۳ بار ديگر خاطره اصغرقاتل و جناياتش در ايران زنده شد. جواني به نام محمد بسيجه معروف به بيجه دستگير شد. او دست‌كم ۲۲ پسربچه را پس از تجاوز به قتل رسانده بود. بيجه پس از دستگيري اعتراف كرد خود در كودكي سه بار مورد تجاوز جنسي قرار گرفته و در ازدواج شكست خورده بوده و قصد انتقام‌گيري از جامعه را داشته و ديگر اينكه از مرگ زودهنگام مادرش و كمبود محبت ناشي از آن در كودكي و كتك‌هاي نامادري‌اش رنج مي‌برده است. بيجه درباره انگيزه اصلي‌اش براي ارتكاب قتل گفت: «من از بچگي تحت ظلم بودم و وقتي زندگي‌ام را با ديگران مقايسه مي‌كردم، ناچار دست به چنين اعمالي زدم.»

بيجه در ۲۷ آبان ۸۳ به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق، ۱۵ سال حبس، ۱۶ بار قصاص و يك‌بار اعدام محكوم شد و سرانجام در ۲۶ اسفند همان سال با يك طناب متصل به يك جرثقيل به ‌دار آويخته شد و پس از اعدام هيچ‌ يك از اعضاي خانواده‌اش جنازه‌اش را تحويل نگرفتند. جسد او در خفا و سكوتي كامل در مكاني نامشخص دفن شد.

در فاصله سال‌هاي ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۷ فريد بغلاني يا همان‌طور كه مطبوعات به او لقب قاتل دوچرخه‌سوار دادند در بهمنشير، آبادان و خرمشهر ۱۶ زن و دختر و يك پسربچه را چون شاهد جنايت بود به قتل رساند. در آذر ماه ۱۳۸۷، فريد بغلاني پس از شناسايي توسط يك قرباني بازمانده توسط پليس آبادان دستگير شد.

اين جنايتكار ۴۰ ساله پس از دستگيري به قتل 16 زن و يك پسربچه اعتراف كرد و گفت: «به خاطر كينه‌اي كه از زن‌ها در دل داشتم، تصميم گرفتم براي انتقام، آنها را به قتل برسانم. به همين خاطر از اواخر سال ۸۳ قتل‌ها را آغاز كرده و با مشاهده زنان تنها آنها را با ضربه‌اي سنگين به قتل مي‌رساندم.»

فريد بغلاني در ۲۲ آبان ۱۳۸۹ در زندان كارون اهواز در حالي كه پدر و مادرش شاهد اعدام بودند به ‌دار آويخته شد.

به لحاظ زماني پس از فريد بغلاني قاتل زنجيره زن پا به ميدان و صفحه حوادث ايران گذاشت. مهين قديري اولين زني است كه به عنوان قاتل سريالي در ايران شناخته مي‌شود و در فاصله سال‌هاي ۱۳۸۷ تا ۱۳۸۸ در قزوين ۶ زن سالخورده را با هدف سرقت، طعمه خود قرار داد و همه آنها را به قتل رساند.

در ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۸ زني ۶۰ساله كه موفق به فرار از دست مهين قديري شده بود، شناسايي شد، او گفته بود كه در مقبره چهار انبيا يك زن جوان پيش او آمده و گفته كه او شبيه مادرش است و مي‌خواهد كمكش كند و او را سوار خودروي رنو كرده است.

پس از كسب اين اطلاعات، پليس با توجه به قطعي شدن وجود يك خودرو رنو در انجام اين قتل‌ها، وضعيت ۲۷هزار خودرو رنو داخل كشور را بررسي كرد، چراكه براي پليس اين احتمال هم مطرح بود كه ممكن است قاتل فردي خارج از استان قزوين باشد.

پليس از طريق جريمه خودروهاي رنو، يك خودرو رنو كرم‌رنگ كه در روز وقوع يكي از قتل‌ها جلوي مقبره چهار انبيا جريمه شده بود را شناسايي كرد. پس از انجام تحقيقات ساعت۱۵ روز پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۸ هويت مهين قديري به عنوان مظنون اصلي قتل شناسايي شد. نيمه شب پليس وارد خانه مهين قديري در منطقه مينودر شد و او را دستگير كرد. او يك‌بار ديگر در سال ۱۳۸۵ هم به عنوان مظنون به قتل دستگير شده، اما محكوم نشده بود. پرونده جنايات مهين قديري در ساعت ۷ و ۳۰ دقيقه ۲۹ آذر ۱۳۸۹ با اجراي حكم قصاص در محوطه زندان مركزي قزوين بسته شد.

در بازه زماني كه مهين قديري دستگير شده بود، جواني به نام مهدي فرجي نيز دست‌كم ۵ زن را به نيت سرقت طلا و اموال‌شان در ميني‌بوس خود به دام انداخت و آنها را كشت. گفته مي‌شود او فقط يكي از قربانيانش را مورد آزار جنسي قرار داد.

سال ۱۳۸۸ مرتضي جوكار كه به قاتل كنارتخته معروف شد، قصد داشت از همه كساني كه گمان مي‌برد در قتل پدرش دست داشتند، انتقام بگيرد. او نقشه قتل ۶ مرد را كشيده بود، اما فقط چهار نفر را به قتل رساند.

در سال 62 پسري در منطقه كنارتخته كازرون به همراه پدر، مادر و پنج برادر خود زندگي مي‌كرد كه به خاطر قتل‌ها و درگيري‌هاي طايفه‌اي پدر خود را از دست مي‌دهد و تراژدي تلخي را رقم مي‌زند.

پدر اين خانواده يك تك‌تيرانداز حرفه‌اي بود كه در باندهاي راهزن و قاچاق مواد و اسلحه به سرپرستي شخصي به اسم هاشم كار مي‌كرد.

كشته شدن پدر خانواده آتش خشم و انتقام را در دل بچه‌هايش به خصوص بچه كوچك‌تر يعني مرتضي روشن مي‌كند و اين واقعه تلخ براي هميشه در ذهن آنها ماندگار مي‌شود تا اينكه سعي مي‌كنند قاتل يا قاتلان پدرشان را شناسايي و به سزاي اعمال‌شان برسانند.

آبان‌ماه 88، ماموران پليس موفق شدند قاتل سريالي و تعدادي از همدستانش را دستگير كنند، اما در آن زمان هيچ ردي از ياسر، عضو ديگر باند به دست نيامد. با دستگيري مرتضي و اعتراف او به قتل 8 مرد، محاكمه او در دادگاه كيفري استان فارس آغاز شد و در حالي‌ كه تنها خانواده 4 نفر از قربانيان با حضور در دادگاه از او شكايت كرده بودند، اين مرد جنايتكار به 4 بار قصاص محكوم شد.

ارديبهشت ماه سال ۱۳۹۰ مرتضي در ملاعام به‌ دار مجازات آويخته شد، ماموران با زير نظر گرفتن كساني كه براي تماشاي مراسم اعدام به آنجا آمده بودند به سرنخ‌هايي از ياسر، همدست فراري قاتل سريالي دست يافتند.

در فاصله سال‌هاي ۱۳۷۹ تا ۱۳۹۳، منصور ميرلوحي و دو برادرش نيز با سرقت‌هاي مسلحانه‌شان به قتل ۱۱ نفر دست زدند و به جمع قاتلان سريالي پيوستند. منصور پس از دستگيري اعتراف كرد: «افزون بر درگيري در شهرهاي خمين و گلپايگان، سرقت‌هاي مسلحانه‌اي در شهرهاي اصفهان، زرين‌شهر، مباركه، ورنامخواست، شهركرد و لردگان با همكاري برادران خود انجام داده است.»

۸ بهمن ۱۳۹۳ با حكم قطعي دستگاه قضايي، سردسته و آخرين بازمانده باند سارقان مسلح كه به همراه دو برادر معدوم خود باعث كشته شدن سه نفر از ماموران نيروي انتظامي و دو نفر از شهروندان شهرستان گلپايگان شده بود، پس از قرائت حكم دادستان اصفهان در محل وقوع جنايت به ‌دار مجازات آويخته شد.

قاتل گوش‌بر يكي از كم‌كارترين قاتلان سريالي با سه فقره قتل است. او سال ۹۳ وقتي گوش‌هاي يكي از قربانيانش را بريد به اين نام لقب گرفت. اين مرد كه مجيد نام داشت به جرم كشتن يك زن و دو مرد به قصاص محكوم شد. راز جنايت‌هاي او زماني فاش شد كه همسرش دو گوش بريده را روي ميز آشپزخانه‌شان پيدا كرد.

شامگاه 23 آذر سال 93 بود كه زن جوان با مشاهده اين دو گوش بريده از شوهرش خواست در اين باره توضيح دهد و مجيد در كمال خونسردي گفت زن جواني را كشته و گوش‌هايش را بريده است.

او با شنيدن اعتراف‌هاي هولناك شوهرش از خانه فرار كرد و به پليس خبر داد. با اعلام اين گزارش پليس به خانه مرد جوان رفت و مجيد 23 ساله دستگير شد.

وقتي مرد جنايتكار به هر سه قتل اعتراف كرد با توجه به آنكه اولياي دم سه مقتول خواهان قصاص او بودند، هيات قضايي متهم را به سه بار قصاص، سه سال حبس، ۱۴۸ ضربه شلاق به خاطر سرقت، ۹۹ ضربه شلاق به خاطر رابطه نامشروع و پرداخت ديه به خاطر جنايت بر ميت محكوم كرد. اين حكم در شعبه ۴۷ ديوان عالي كشور تاييد شد. با تاييد حكم قصاص مرد قاتل، سرانجام او پس از 4 سال در زندان رجايي‌شهر به ‌دار مجازات آويخته شد و پرونده سه جنايتي كه او مرتكب شده بود، بسته شد.

فرزاد ديگر قاتل سريالي ايران كه ۲۰ فروردين سال ۱۳۹۶ دستگير شد و به خفاش شب گيلان لقب گرفت. او در سال‌هاي ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۵ در گيلان ۸ زن را با هدف سرقت به قتل رساند.  پس از هشتمين قتل ماموران از طريق دوربين‌هاي مداربسته توانستند به شماره پلاك خودروي فرزاد دست پيدا كرده و او را دستگير كنند.

او در اعترافاتش در خصوص نخستين جنايتش گفت: «من گاهي مسافركشي مي‌كردم. زني را به عنوان مسافر سوار كردم. او سر صحبت را باز كرد و شماره تلفنش را داد. با او تماس گرفتم و قرار گذاشتم. او را به خانه‌ام در زيباكنار بردم. وقتي وارد خانه شديم، دستانش را بستم. بعد با روسري دهانش را بستم و از پشت سر طنابي دور گردنش انداختم و خفه‌اش كردم و براي اينكه راحت جسد او را حمل كنم، مثله‌اش كردم و ۳ روز بعد جسد را داخل استخر ماهي انداختم.»

فرزاد پس از محاكمه به ۷مرتبه قصاص و همسرش به اتهام معاونت در قتل عمد به تحمل حبس محكوم شد. اين راي در ديوان ‌عالي كشور نيز مهر تاييد خورد و او صبح روز ۱۹ دي ماه ۱۳۹۹ در زندان لاكان رشت با حضور تعدادي از اولياي دم مقتولان به‌ دار مجازات آويخته شد.

سال ۱۳۹۶ وقتي در پارس‌آباد مغان همه در جست‌وجوي آتنا بودند به كشف جسد او رسيدند و مرد ديگري سر از پرونده قتل‌هاي زنجيره‌اي درآورد. اسماعيل رنگرز كه سه زن و دختر را كشته بود.

قتل آتنا با بررسي دوربين‌هاي مداربسته مشخص شد. آتنا در محدوده مغازه قاتل ناپديد شد، اما لحظه ورود او در هيچ دوربيني به ثبت نرسيده بود. در اين زمان اسماعيل به عنوان مظنون دستگير و جهت بازجويي روانه زندان شد. خانه او مورد بازرسي قرار گرفت، اما پليس از وجود پاركينگي كه قاتل در مكاني نزديك در اختيار داشت، باخبر نبود. به گفته برادر قاتل، او از زندان با همسرش تماس گرفت و خواست كه نسبت به امحاي مواد مخدر نگهداري شده در پاركينگ اقدام كند. همسر اسماعيل رنگرز، پس از پيدا كردن بشكه‌اي كه جسد در آن قرار داشته و بوي تعفن مي‌داد، برادر قاتل را در جريان قرار مي‌دهد و او نيز جسد را از درون بشكه كشف مي‌كند و به پليس خبر مي‌دهد. او در بازجويي‌ها به قتل دو زن ديگر نيز اعتراف كرد.

سال ۱۳۹۱ زني مفقود مي‌شود و با توجه به سرنخ‌هايي كه وجود داشته اسماعيل به اتهام آدم‌ربايي او دستگير مي‌شود و دو هفته در بازداشت به سر برد، ولي از آنجا كه دليلي مبني بر اينكه اين زن به قتل رسيده به دست نمي‌آيد، او با صدور قرار منع تعقيب آزاد مي‌شود. اسماعيل در آخرين دستگيري و بازرسي، به قتل او اعتراف كرد. همچنين سال ۹۳ جسدي كشف شد كه قاتل آن نامشخص بود. پس از قتل آتنا و بررسي تحقيقات، خودروي اسماعيل مورد بازرسي قرار گرفت و چكي به نام مقتول كشف شد. او به اين قتل نيز اقرار و اعتراف كرد او را به قتل رسانده است.

سرانجام اسماعيل رنگرز سحرگاه ۲۹ شهريور ماه ۱۳۹۶ در ملاعام اعدام شد.

سال ۱۴۰۰ با جنايت‌هاي علي‌اكبر خرمدين و همسرش ايران موسوي‌ثاني و قتل سه عضو از خانواده آنها شروع شد.

اكبر خرمدين در اواخر ارديبهشت سال ۱۴۰۰ به همراه همسرش به اتهام قتل فرزندش؛ بابك خرمدين بازداشت شد. آنها در بازجويي‌ها به قتل يكي ديگر از فرزندان خود و دامادشان نيز اعتراف كردند. خرمدين قبل از محاكمه در زندان رجايي‌شهر دچار ايست قلبي شد و درگذشت. اكبر خرمدين و همسرش هر سه قرباني را پس از خوراندن داروي بيهوشي خفه و جسد هر سه را مثله و در سطل زباله‌هاي تهران رها كردند.

بابك خرمدين در ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ به دست والدينش در شهرك اكباتان تهران قتل رسيد. در ۲۶ ارديبهشت و پس از آنكه بخش‌هايي از جسد مثله شده او توسط يك كارگر شهرداري در شهرك اكباتان پيدا شد، پليس پدر و مادر خرمدين را بازداشت كرد و آنها به قتل هر سه عضو خانواده‌شان اعتراف كردند.

سال ۱۴۰۲ دومين قاتل سريالي زن، پا به صفحات حوادث مطبوعات گذاشت. كلثوم اكبري زن‌ ۵۶ ساله‌اي كه در شهريور ماه به ظن دست داشتن در مرگ همسر ۸۲ ساله خود بازداشت شد. او پس از دستگيري به قتل ۱۰ نفر ديگر كه همگي همسران او بودند، اعتراف كرد. او پس از بازداشت اعتراف كرد با حل كردن تعداد زيادي قرص فشار خون در ظرف آب، طي چند مرحله همسرش را بي‌حال و در نهايت با حوله خفه‌اش كرده است.

كلثوم اكبري در محافل زنانه حاضر مي‌شد و از زندگي‌اش مي‌گفت و اعلام مي‌كرد كه حاضر است به عقد موقت مردي سالخورده دربيايد تا از او نگهداري كند و سرپناهي هم داشته باشد. بدين طريق فرزندان مردان سالخورده او را به پدرشان معرفي مي‌كردند و كلثوم هم بعد از مدتي كه از زندگي مشترك‌شان مي‌گذشت اين مردان را خفه و به قتل مي‌رساند. او هم اكنون در زندان ساري به سر مي‌برد.

دستبند نقره پاندورا
نمایش متن با لینک
دکمه بازگشت به بالا