اجتماعیویژه

به یک دلیل جنجالی بازار زنانه‌ فروش‌ها كساد شد

گزارش « اعتماد» از تاثیر حضور گشت بر بخشی از کسبه مرکز تهران را بخوانید.

در مقابل پاساژ علاء‌الدين همه‌ چيز عادي است و رفت و آمدهاي مردانه، براي خريد و فروش، دلالي موبايل و لوازم جانبي آن جريان دارد. نيم كيلومتر آن‌طرف‌تر، خودروي پليس كمي مانده به تقاطع وليعصر در خيابان جمهوري ايستاده است. مردي با لباس‌هاي تيره، دستش را جلوي ‌ام.وي.‌ام سياه رنگ مي‌گيرد تا ماشين را براي توقيف به پاركينگ ببرند. هر چه به سمت بازار لباس در خيابان وليعصر نزديك‌تر مي‌شويد، خلوت‌تر است. فرقي ندارد مغازه، لباس زنانه، مجلسي يا لباس عروس داشته باشد يا روسري و لوازم آرايش، اغلب خالي از خريدارند. فروشنده‌ها اغلب كسل و غمگين به در خيره‌اند؛ به محض ورود از جا مي‌پرند، اما بعد از شنيدن اين جمله كه «خبرنگار هستم» برق از چشمان‌شان مي‌رود اگر چه در بيشتر موارد، سر صحبت باز مي‌شود منتها برخي با شك و ترس حرف مي‌زنند و برخي هم نه! خيلي راحت‌تر وارد گفت‌وگو مي‌شوند.

پشت ويترين يكي از همين مغازه‌ها، سفيدي و چين و واچين دامن‌ها و تور عروس، چشم آدم را مي‌دزدد. انتها و پشت لباس‌هاي سفيد و براق، دو زن با لباس‌هاي روشن و شاد كنار ميز چوبي نشسته‌اند. عينك به چشم دارند و كوك مي‌زنند. با نخستين پرسش، سر حرف باز مي‌شود و به درازا مي‌كشد. مشتري آنها خاص است و اغلب عروس و دامادها سراغ‌شان مي‌روند البته در حال حاضر به كار بردن فعل گذشته براي‌شان درست‌تر است، چراكه اين اواخر، تعداد مشتري‌هاي‌شان به‌طور چشمگيري كاهش يافته است.  وقتي به مشتري‌ها مي‌گوييم كه روسري سر كنند به آنها بر مي‌خورد، ناراحت مي‌شوند يا همسرشان ناراحت مي‌شود و از مغازه بيرون مي‌روند، بنابراين خريدي انجام نمي‌شود. ضمن اينكه خودمان هم مدام استرس پلمب شدن مغازه را داريم. گاهي هم در جواب‌شان مي‌گويم؛ به ما ربطي ندارد، اما اماكن اگر از اينجا رد شود براي ما دردسر مي‌شود.» زن ديگر كه كمي مسن‌تر است از جا بلند مي‌شود و پارچه‌اي كه در ميان دستانش دارد را مي‌تكاند تا كيفيت كوك‌ها را ببيند. چشمش به خيابان كه مي‌افتد با دست اشاره مي‌كند: «همين الان بازار را نگاه كنيد، ببينيد كه چقدر خلوت است. گاهي برخي مشتري‌ها از راه دور مي‌آيند و وقتي شرايط را مي‌بينند، برمي‌گردند و مي‌روند. چند روز پيش مزون‌دار من از شهرستان آمده بود ولي وقتي از دور اين شرايط را ديد گفت؛ نمي‌توانم از اينجا رد شوم و به داخل مغازه بيايم، برگشت و رفت. تمام اينها به ضرر ماست و خيلي هم كار بدي است مثلا روسري آدم، كمي عقب برود به آدم بگويند سه ميليون تومان كارت بكش؟! البته براي ما پيش نيامده و تا به حال هم خودمان پلمب نشده‌ايم، اما قبلا پاساژها و مغازه‌هاي ديگري همين اطراف دچار چنين مشكلي شده‌اند و چند روزي هم پلمب بوده‌اند.»

ساعت از ۱۲ ظهر گذشته و پياده‌رو هنوز خلوت از زنان است؛ داخل مغازه‌ها هم هنوز خريداري نيست و بيشتر، مردان را مي‌بينيد كه در حال قدم زدن هستند. ماشين‌هاي سبز و آبي پليس هم مدام در خط ويژه خيابان وليعصر در حال حركتند و حضورشان ملموس است، اما فعلا از ون خبري نيست. مزون ديگري هم كه در اين محدوده وجود دارد، خلوت است. فروشنده، نگاهش را كه از روي صفحه گوشي تلفن‌ همراه برمي‌دارد و تازه متوجه من و سوالم مي‌شود و بي‌حوصله پاسخ مي‌دهد: «به‌طور كلي چون عروسي‌ها كم شده است، بازار ما كساد است و البته شايد در اين دو، سه هفته هم ۱۰ درصدي از فروش‌مان كم شده باشد. به‌طور كلي هم بيشتر مشتري‌ها کم حجاب هستند، وقتي هم به آنها هم چيزي مي‌گوييم، بعضي از آنها هم سر مي‌كنند ولي بعضي از مغازه بيرون مي‌روند و خريد نمي‌كنند.»

كمي جلوتر آقا اسماعيل به قدري كلافه است كه در مقابل سوال‌ها حتي سرش را بالا نمي‌آورد. سرگرم حساب و كتاب است و مي‌گويد كه قبلا يك‌بار به دليل گزارش كشف حجاب، مغازه‌اش پلمب شده و البته حالا هم كه چند ماه از رفع پلمب گذشته، چندان اعتقادي به تذكر ندارد: «ممكن است بعضي با حجاب وارد مغازه شوند بعضي هم نه. ما نمي‌توانيم به آنها زور بگوييم. وضع اقتصاد كه خراب است و اين اتفاقات هم مزيد بر علت شده و فروش ما را حدودا ۲۰ تا ۳۰ درصد كم كرده است.»

الان فقط خانم‌‌هاي محجبه و مسن هستند و ديگر فروش قبلي را نداريم. ما هم نمي‌توانيم به كسي توهين كنيم و بگوييم اين بي‌حجاب است و آن باحجاب است. يك نفر شال سرش نيست، من نمي‌توانم به او حرفي بزنم، بنابراين هيچ كاري با او ندارم. بعد هم ما تا به حال كسي را با وضع آنچناني كه برخي مي‌گويند، نديده‌ايم و اينها هم كه هر روز مي‌بينيم، همه مثل خواهر و مادر و دختر خودمان هستند. ما در جامعه هيچ مشكلي جز گراني نداريم. مشكل ما گراني است كه جوان‌هاي‌مان به دليل آن نمي‌توانند، ازدواج كنند. چرا الان دختر من بايد ۴۰ سال را رد كرده باشد و نتواند ازدواج كند؟ اين مشكل پس چيست؟ بايد به جوان‌ها كار دهيم و موقعيت ازدواج را فراهم كنيم.

دستبند نقره پاندورا
نمایش متن با لینک
دکمه بازگشت به بالا