او مردی ثروتمند و صاحب یک شرکت ساختمانی بود و خانوادهای بسیار مرفه داشت. اما ما از نظر مالی وضعیت خوبی نداشتیم. باوجود مخالفتهای فراوان از سوی اطرافیان و خانوادهام که مرا شکارچی ثروت مینامیدند، تصمیم به ازدواج با حسام گرفتم. حسام همیشه حامی من بود و در مقابل طعنهها ایستاد، بنابراین با تمام سختیها ازدواج کردیم.»
او ادامه داد: «در حالی که آغاز زندگی مشترکمان بسیار ساده و بیپیرایه بود تا شائبهای در مورد من ایجاد نشود، اما کمکم زندگی با حسام دچار مشکلاتی شد. هر بار که از او پول میخواستم، با بهانههای مختلف روبهرو میشدم و در نهایت احساس تحقیر میکردم. او همواره به من سرکوفت میزد و میگفت: “تو که از پول خوشات نمیآمد، چرا حالا همیشه خرج میکنی؟” این وضعیت مرا به مرز تحمل ناپذیری رساند. حسام که پیش از ازدواج آدم سخاوتمندی بود، تحت تاثیر حرفهای اطرافیانش قرار گرفته بود و فکر میکرد من بیشتر از او به پول علاقهمندم.»
در ادامه، شوهر این زن نیز در دادگاه گفت: «قاضی عزیز، من تحت تاثیر اطرافیانم نبودهام. رزیتا واقعا به پول خرج کردن علاقه داشت. قبل از ازدواج برای او با همه دعوا کردم، اما بعد از ازدواج دیدم که او فقط به ولخرجی علاقهمند است. زندگی مشترکمان که شروع شد، او میخواست مثل افراد مرفه زندگی کند. مرتب به خرید میرفت، لباسهای گران میخرید و در کلاسهای غیرضروری شرکت میکرد. من هم شروع به فکر کردن کردم که شاید دیگران حق داشتند و من با یک زن پولدوست ازدواج کردهام.»
قاضی پس از شنیدن صحبتهای این زوج تلاش کرد تا آنها را از جدایی منصرف کند، اما در نهایت وقتی متوجه شد که تصمیم آنها قطعی است، از آنها خواست تا با مشاوره خانواده صحبت کنند و رسیدگی به پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.