گوناگون

چرا چیزهای غیرضروری و به‌ درد‌نخور می‌ خریم؟

اگر پول ندارید ولی همچنان بودجه‌تان را صرف خرید چیزهایی می‌کنید که بلافاصله با کسر شدن از حساب بانکی‌تان و شنیدن صدای اس.ام.اس از خریدتان پشیمان می‌شوید، تا انتهای این مطلب با راهنماتو همراه باشید.

هر چه بیشتر بفهمید که چرا این تصمیم‌های وحشتناک را می‌گیرید، راحت‌تر می‌توانید از این عادت‌های مخرب دوری کنید و متعاقبا عادت‌های سالم‌تری بسازید.

چشم‌تان را به روی همه «نه‌ها» می‌بندید

در لحظه تصمیم‌گیری که در ذهن‌تان مشغول مرور همه دلایلی مثبت و منفی‌ای هستید که می‌گویند باید از آن خرید صر‌نظر کنید یا انجامش دهید، دچار یک نوع خطای شناختی به نام «حمایت از انتخاب» می‌شوید. این خطا زمانی رخ می‌دهد که همه دلایل کافی که از بد بودن آن خرید خاص حکایت می‌کنند را نادیده می‌گیرید و صرفا روی دلایلی تمرکز می‌کنید که می‌گویند این خرید خوب است.

این اشتباه به خصوص در زمان حراجی بسیار رخ می‌دهد. به همین دلیل است که فروشندگان از تکنیک تخفیف استفاده می‌کنند زیرا ما تمایل داریم با شنیدن حراج روی کاهش قیمت تمرکز کنیم تا روی اینکه اصلا آن کالا چقدر در طول زندگی به کارمان می‌آید.

وقتی در حراجی تصمیم به خرید می‌گیرد این سوال را از خودتان بپرسید: «اگر حراج نبود باز هم این کالا را می‌خریدم؟» اگر پاسخ نه بود، می‌فهمید که گرایشی که به خرید آن کالا پیدا کرده‌اید بیشتر ناشی از تخفیف آن کالاست. زمانی که کالاها حراج نخورده‌اند، سعی کنید پرفروش بودن کالا را از معادله حذف کنید، زیرا دانستن اینکه کالایی پرفروش است تصمیم‌گیری بی‌طرفانه را سخت‌تر می‌کند.

ظ

واقعیتی را تصور می‌کنید که وجود خارجی ندارد

برخی خریدها به این دلیل که دلخواه ما هستند به انجام نمی‌رسند. بلکه به این دلیل انجام می‌شوند که آینده‌ای را بازتاب می‌دهند که هرگز محقق نخواهد شد یا از ابتدا هم نمی‌شد آن را متصور شد. به عبارت دیگر، شما این کالا را می‌خرید زیرا فکر می‌کنید که با تغییرات زندگی که هنوز به وقوع نپیوسته همسو خواهد شد و به دردتان خواهد خورد. بنابراین وقتی آن تغییراتِ تصوری به وقوع نمی‌پیوندد، آن کالا نیز با آن تگ خرید دست‌نخورده، بی‌استفاده می‌ماند.

برای آنکه این نوع خریدها را نکنید باید یک قدم به عقب بردارید و با خودتان صادق باشید. بسیاری از ما با این نوع خریدها به شکل یک نوع انگیزه رفتار می‌کنیم:

فلان شلوار که الان برام تنگه می‌خرم تا انگیزه پیدا کنم لاغرتر بشم و بتونم بپوشمش!

متأسفانه این اتفاق به ندرت محقق می‌شود. بهترین استراتژی آن است که این کالا را پاداشی برای رسیدن به یک هدف در نظر بگیرید. (مثلا می‌توانید به پاداش وزن کم کردن برای خودتان یک شلوار نو بخرید.)

علاوه بر آن، خرید کالا قبل از رسیدن به هدف می‌تواند بی‌انگیز‌گی ایجاد کند، به خصوص اگر مستعد این باشید که مدام به خریدتان نگاه کنید و احساس کنید که چه تصمیم بدی گرفته‌اید. شما در این وضعیت به جای اینکه انگیزه بیشتری احساس کنید، فشار بیشتری روی خودتان حس می‌کنید.

چیزهایی را می‌خرید که آنقدر دوستشان دارید که دلتان نمی‌آید استفاده‌شان کنید

شاید خلاف عقلیم سلیم باشد، اما بعضی آدم‌ها چیزهایی را می‌خرند که آنقدر دوستش دارند که دلشان نمی‌آید استفاده‌اش کنند زیرا می‌ترسند که خراب شود. همان کفش‌های فانتزی خوشگلی که خردید و چندین سال است یکبار هم نپوشیده‌اید. چرا؟ چون فکر می‌کنید موقعیتی که به اندازه کافی برای پوشیدن این کفش‌ها مناسب باشد هنوز حاصل نشده است.

یا همان دست بشقاب‌های شیکی که توی قفسه کابینت خاک می‌خورد و حتی یکبار هم دست نگرفته‌اید. یا آن جفت‌ گوشواره‌هایی که می‌ترسید استفاده کنید مبادا گم شوند.

بنابراین قبل از اینکه اقدام به خریدن چنین چیزهایی کنید، مطمئن شوید که دلتان می‌آید آن‌ها را از جعبه بیرون بیاورید و استفاده کنید.

فکر می‌کنیم که خرید فلان کالا به ما حس امنیت می‌دهد

استدلال ما اینگونه است که اگر مقداری دارایی (سقف بالای سر، لباس و وسیله حمل و نقل شخصی) برایمان احساس امنیت می‌آورد، پس داشتن چیزهای بیشتر قطعا امنیت بیشتری می‌آورد. اما بعد از آنکه نیازهای اولیه محقق می‌شوند، افزایش دارایی‌های فیزیکی بی‌ثبات‌تر از آنی می‌شود که تصور می‌کنیم. همه اموال فیزیکی خراب و داغان می‌شوند و از بین می‌روند. آن‌ها خیلی سریعتر از چیزی که تصور می‌کنیم ناپدید می‌شوند.

فکر می‌کنیم با خرید بیشتر خوشحال‌تر می‌شویم

هیچ‌کس قبول نمی‌کند که ما از خرید بیشتر به دنبال کسب شادی بیشتری هستیم. می‌گوییم این سبک زندگی‌مان است. اما ما درواقع به دنبال خانه بزرگتر، ماشین سریع‌تر، تکنولوژی باحال‌تر و مد به روزتر هستیم به امید اینکه شادی بیشتری را نیز تجربه کنیم. متأسفانه شادی ناشی از مالکیت فیزیکی خیلی فراتر از چیزی است که فکر می‌کنیم.

بیشتر از چیزی که تصور می‌کنیم در برابر تبلیغات وا می‌دهیم

ما هر روز در معرض تبلیغات هستیم. هر تبلیغی نیز یک پیام واحد دارد: اگر چیزی که ما تبلیغ می‌کنیم را بخری زندگی‌ات بهتر می‌شود. ما آنقدر این پیام را پرتکرار و از آدم‌های مختلف می‌شنویم که در ناخودآگاهمان لانه می‌کند و به آن باور پیدا می‌کنیم. آگاه باشید که تبلیغات بیشتر از آنکه فکرش را بکنید روی شما اثر دارند.

می‌خواهیم با خریدمان دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم

حسادت یک نیروی پیش‌برنده برای فعالیت اقتصادی است. بعد از آنکه نیازهای اولیه برطرف می‌شوند، دیگر چیزها را برای نیاز نمی‌خریم. چیزهایی را می‌خریم که بتوانیم موقعیت اجتماعی، اهمیت و موفقیت مالی‌مان در جهان را به رخ بکشیم.

به کسانی که بیشتر دارند حسودی می‌کنیم

مقایسه ظاهرا یکی از وضعیت‌های طبیعی بشر است. ما متوجه می‌شویم که بقیه دارند می‌خرند، می‌پوشند و رانندگی می‌کنند. جامعه این مقایسه‌ها را تشویق می‌کند. بنابراین اغلب فقط به این دلیل که حلقه دوستان نزدیکمان کالایی را خریده‌اند ما هم آن را می‌خریم. فرهنگی که روی افراط در مالکیت تثبیت شده باشد، موفقیت حقیقی را اشتباه معنی می‌کند.

سعی می‌کنیم نقص‌هایمان را جبران کنیم

ما به اشتباه به دنبال کسب اعتماد به نفس به واسطه لباسی که می‌پوشیم و ماشینی که می‌رانیم هستیم. ما به دنبال آن هستیم که با خرید کالاهای غیرضروری خسارت، تنهایی یا قلب شکسته‌مان را بهبود ببخشیم.

ما در کالاهای مادی به دنبال کسب رضایت هستیم. ما سعی می‌کنیم به واسطه چیزهایی که داریم روی دیگران اثر بگذاریم نه به واسطه آدمی که هستیم. اما این پیگیری‌ها به واقع نمی‌تواند نقص‌های ما را کاملا بپوشاند. آن‌ها اغلب اوقات مانع از آن می‌شوند که ما نقص‌هایمان را ببینیم و در صدد برطرف کردنشان برآییم.

خودخواه‌تر از آنیم که بپذریم خودخواهیم

پذیرش این نظر که روح انسان به سمت خودخواهی و حرص بیشتر برنامه‌ریزی شده سخت است اما تاریخ موردی قوی برای اثبات این نظر است. بشر در طول تاریخ به واسطه اعمال زور، بی‌صداقتی و جنگ به دنبال گسترش قلمروهای خود بوده است. متأسفانه، خودخواهی در جهان امروز و زندگی‌های امروزی نیز خودش را نشان می‌دهد.

مالکیت اقلام پرشمار و کالاهای فراوان نمی‌تواند زندگی را غنی کند. درحقیقت، خریدن چیزهای غیرضروری ما را از تجربه برخی فواید زندگی‌بخش محروم می‌کند.

ط

2نظریه اقتصادی دیگر

1.نظریه تفاوت-نسبت

این نظریه شرح می‌دهد که افراد زمانیکه درصد تخفیف بالاست، بیشتر احتمال دارد که آن کالا را بخرند. مثلا وقتی مصرف‌کننده این شانس را داشته باشد که بتواند روی یک کالای 25دلاری و یک کالای 500دلاری 5دلار تخفیف بگیرد، اولی را انتخاب می‌کند. درواقع مصرف‌کننده میزان تخفیف را در مقایسه با قیمت کل کالا می‌سنجد. با اینکه در گزینه اول مصرف‌کننده 20درصد تخفیف و در گزینه دوم 1درصد تخفیف می‌گیرد اما در هر دو حالت فقط 5دلار صرفه‌جویی می‌کند. در این حالت ایدئال است که مصرف‌کننده شیوه تفکر مطلق را در پیش بگیرد و در نظر بگیرد که در هر دو حالت فقط 5دلار ذخیره کرده است.

2.تفکر مطلق

اگر از شیوه تفکر مطلق در خرید استفاده می‌کنید، باید فقط روی مقدار مطلق پولی که پس‌ازانداز یا خرج می‌کنید، بدون در نظر گرفتن نسبت یا درصد، تمرکز کنید. بنابراین، فرقی نمی‌کند که شما 5دلار روی یک جنس 25دلاری یا جنسی گران‌تر تخفیف بگیرید. در هر دو صورت شما 5دلار در جیب‌تان می‌گذارید. باید اینطور فکر کنید :«من فقط 5دلار تخفیف گرفتم.» نه اینکه بگویید 5دلار در مقایسه با قیمت کل خیلی زیاد است.

مینا محمودی، اقتصاددان در موسسه پلی‌تکنیک رنسلیر، می‌گوید: «برای حل مشکلات اقتصادی گاهی لازم است که در قالب تفاوت‌ها فکر کنیم و گاهی لازم است که در قالب نسبت‌ها فکر کنیم. زیرا هر دو شیوه تفکر لازم است.»

مشکل اینجاست که گاهی افراد این دو شیوه را اشتباه به جای هم استفاده می‌کنند.

 

دستبند نقره پاندورا
نمایش متن با لینک
دکمه بازگشت به بالا