اخبار روزحوادثدسته‌بندی نشدهویژه

عجیب و باورنکردنی؛ انگشت زن قاتل در دهان شوهرش جا ماند!

همشهری‌آنلاین نوشت: کشف جسد سوخته یک مرد و شناسایی آن توسط خانواده، پلیس را در تحقیقاتش به همسر مقتول و مردی رساند که می‌گفت سرایدار باغ پدری اوست.

ماجرای این پرونده جنایی از سوم خرداد گذشته زمانی فاش شد که نیروهای انتظامی جسد سوخته مردی را در کنار رودخانه چشمه قل قلی منطقه زشک مشهد کشف کردند و به این ترتیب تحقیقات برای شناسایی هویت جسد درحالی آغاز شد که خبر«کشف جسد سوخته مرد خال گوشتی» منتشر رسید.

بعد از انتشار این خبر، پسر جوانی به پلیس آگاهی خراسان رضوی مراجعه کرد و ماجرای گم شدن پدر۶۲ ساله اش را شرح داد. «خال گوشتی» سرنخ مهمی بود که پسر جوان بر آن تاکید کرد و گفت: در پشت کتف پدرم خال گوشتی بزرگی وجود داشت و او در پایان هر هفته با دوستانش به کوهنوردی می رفت، اما این بار دیگر به خانه برنگشته است!

ساعتی بعد مشخص شد که جسد سوخته در چشمه قل قلی مربوط به «ابراهیم-ص» (مرد۶۲ساله کوهنورد)است. این گونه بود که تحقیقات کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با دستورهای ویژه قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد وارد مرحله جدیدی شد و آن ها درحالی به واکاوی این پرونده جنایی پرداختند که همسر ۵۰ ساله مقتول مدعی بود، شوهرش مانند همیشه و به همراه دوستانش به کوه رفته است!

این درحالی بود که بررسی های نامحسوس کارآگاهان از دوستان ابراهیم نشان داد که آن ها برنامه ای برای کوهنوردی نداشته اند! همین موضوع و کتمان حقیقت ازسوی همسر مقتول،وی را در مظان اتهام سنگینی قرار داد و به این ترتیب این زن میان سال با هماهنگی قاضی عارفی راد به پلیس آگاهی احضار شد و مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت.

این زن که سعی می کرد خونسردی خود را حفظ کند،چنان خود را عاشق و شیفته شوهرش نشان داد که در یک لحظه کارآگاهان با علامت های رمزآلود کارآگاهی به چشمان یکدیگر نگریستند که شاید فرضیه اشتباهی را دنبال می کنند، اما دقایقی بعد و درحالی که بازجویی ها زیرنظر سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) ادامه داشت، ناگهان «راضیه» (همسر مقتول) درمیان گفتارش از یک اختلاف خانوادگی پرده برداشت و شوهرش را سرزنش کرد که او را کتک زده است! همین جمله کافی بود تا کارآگاهان به مسیر صحیح ادامه تحقیقات اطمینان یابند و با راهنمایی های مقام قضایی، روند بازجویی ها را تغییر دهند.

حالا دیگر«راضیه» به عنوان متهم زیر رگبار سوالات فنی و انحرافی قرار گرفت تا این که راز آشفتگی و ناسازگاری های زندگی مشترک خود را فاش کرد. او گفت: با ابراهیم درکشاکش طلاق بودیم، اما او حاضر نمی شد مرا طلاق بدهد. من و شوهرم از مدت ها قبل اختلافات دیرینه ای داشتیم که دیگر به کینه ای عمیق تبدیل شده بود.

این زن میانسال که حالا ضد و نقیض سخن می گفت در نهایت وارد دهلیزهای تاریک جنایتی وحشتناک شد و ادامه داد: از این وضعیت زندگی خسته شده بودم و کسی را جز «حسن-ج» نیافتم که سرایدار باغ پدری من و چند باغ دیگر در حاشیه شهر مشهد بود. به همین دلیل گاهی به صورت تلفنی یا پیامک برای او درد دل می کردم و از شرایط سخت زندگی با «ابراهیم» می گفتم، ولی نمی دانستم جسدی که در چشمه قل قلی پیدا شده مربوط به شوهرم ابراهیم است چراکه من در قتل او دخالتی نداشتم!

دیگر نیازی به اعتراف صریح «راضیه» نبود؛ چراکه حالا کارآگاهان نیز در چهارسوی دهلیزهای این پرونده جنایی نورافکن های زیادی را روشن کرده بودند و براساس تجربیات خود در جست وجوی «حسن-ج» برآمدند. چند ساعت بعد گروهی از کارآگاهان با هدایت سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی)عازم منزل سرایداری متهم ۵۵ ساله شدند و او را که همچنان مات و مبهوت به حلقه های فولادی قانون می نگریست به مقر انتظامی انتقال دادند.

این مرد سرایدار که ناباورانه به در و دیوار اتاق بازجویی خیره شده بود با دیدن «راضیه» متوجه شد که دیگر انکار جنایت فایده ای ندارد! بنابراین هنوز کارآگاهان مشخصات شناسنامه ای او را یادداشت می کردند که به صراحت لب به اعتراف گشود و گفت: فریب احساسات و عواطف خودم را خوردم.این زن(راضیه) آن قدر نزد من از کتک کاری ها و آزار و اذیت های شوهرش سخن گفت که تحت تاثیر عواطف احساسی قرار گرفتم و پیشنهاد او را برای قتل پذیرفتم. درحالی که دلم به حال «راضیه» می سوخت، نقشه جنایت را طراحی کردیم و تصمیم گرفتیم که او ابتدا تعدادی قرص خواب آور به شوهرش بخوراند و بعد من وارد عمل شوم.

وی افزود: بار اول بیست و هشتم اردیبهشت بود که «راضیه» با من تماس گرفت و ادعا کرد تعدادی قرص خواب آور به شوهرش خورانده است.من هم شبانه به خانه آن ها رفتم، ولی احساس کردم که او خواب نیست.از سوی دیگر هم «ابراهیم-ص» جثه ورزشکاری داشت، به همین دلیل احتمال دادم که نمی شود نقشه قتل را اجرا کنم. این گونه بود که قرار دیگری با راضیه گذاشتم تا او قرص های بیشتری به شوهرش بدهد! و من هم با افراد دیگری هماهنگ کنم که در ارتکاب قتل کنارم باشند و کمک کنند. حدود۵ روز بعد دوباره شرایط جنایت فراهم شد و طبق نقشه من به خانه آن ها در بولوار پیروزی ۶۱ رفتم. ابراهیم در طبقه همکف سکونت داشت و در خواب خروپف می کرد.

حالا خواهرزاده ام «مجید-ج»و دوست او را که «پوریا-ر»نام دارد، سوار بر پراید با خودم به خانه ابراهیم برده بودم. وقتی «راضیه»به من اطمینان داد که شوهرش به خواب رفته است ۳ نفری وارد منزل شدیم. مجید روی کمر ابراهیم نشست که دمر خوابیده بود. من هم در حالی پلاستیک زباله را دور گردنش انداختم و کشیدم که پوریا پاهای او را گرفته بود و تلاش می کرد پاهایش را ببندد. در همین هنگام «ابراهیم» هوشیار شد و مقاومت کرد، ولی ما ۳ نفری سعی کردیم او را مهار کنیم که بالاخره بعد از حدود ۲۰ دقیقه درگیری دیگر بی جان کف اتاق افتاد. سپس پیکر بی جان او را ۳ نفری به داخل پراید انداختیم و من به تنهایی جسد را به چشمه قل قلی بردم و کنار رودخانه با ریختن بنزین آتش زدم.

در پی اعترافات متهم به قتل ۵۵ ساله، بی درنگ گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سروان اسماعیل عظیمی مقدم و با دستورهای محرمانه قاضی ویژه قتل عمد برای دستگیری دو متهم دیگر پرونده وارد عمل شدند و آن ها را در یک عملیات هماهنگ و ضربتی به دام انداختند. با انتقال متهمان به پلیس آگاهی،تحقیقات این پرونده در دهلیزهای تاریک ادامه یافت تا این که روزنه همه آن ها به چشمه قل قلی رسید!

حالا دیگر همه شرایط برای بازسازی صحنه قتل فراهم شده بود که ۴ متهم این ماجرای هولناک به بولوار پیروزی هدایت شدند و مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفتند. درآغاز بازسازی صحنه قتل، ابتدا سروان عظیمی مقدم در حضور مقام قضایی به تشریح خلاصه ای از محتویات پرونده و اعترافات متهمان پرداخت و سپس همسر مقتول با اشاره قاضی محمود عارفی راد و با معرفی کامل خود جزئیات و چگونگی قتل شوهرش را بازگو کرد.

او گفت: وقتی به همراه«حسن-ج»تصمیم به قتل گرفتیم، من حدود ساعت ۲۲:۳۰ بود که تعدادی از قرص های خواب آور را درون شربت خاکشیر ریختم و لیوان را روی اپن آشپزخانه گذاشتم؛ چراکه می دانستم شوهرم خودش به سراغ شربت می رود!

ماجرا طبق نقشه پیش رفت و شوهرم بعد از نوشیدن شربت به خواب رفت. اگرچه او قبل از این حادثه سند منزل را به نام من ثبت کرده بود تا از طلاق منصرف شوم، اما اختلافات خانوادگی ما شدیدتر از این حرف ها بود و من تصمیم خودم را عوض نکردم. «راضیه»در ادامه اعترافاتش افزود: آن شب وقتی به حسن اطلاع دادم که شوهرم خوابیده است او هم با دو نفر دیگر آمدند و شوهرم را به قتل رساندند.

در ادامه بازسازی صحنه جنایت وقتی «حسن» مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد، ناگهان انگشت شست قطع شده او توجه مقام قضایی را به خود جلب کرد؛ چراکه آثار قطع یک بند انگشت هنوز به خوبی التیام نیافته بود.

متهم این پرونده جنایی در پاسخ به سوال مقام قضایی که پرسید برای انگشت شما حادثه ای اتفاق افتاده است؟ گفت: بند انگشتم در دهان مقتول ماند! آن شب وقتی با ابراهیم درگیر بودیم او در یک لحظه انگشت شست مرا گاز گرفت و آن قدر در میان دندان هایش فشرد که بند انگشتم قطع شد، ولی با وجود این رهایش نکردم!

بند انگشتم در دهان او جا مانده بود که پلاستیک را به صورتش می فشردم و مجید و پوریا هم تلاش می کردند تا دست وپاهایش را ببندند که بعد از حدود۲۰دقیقه جان سپرد.سپس هنگامی که جسد را داخل خودرو گذاشتیم خواهرزاده ام و دوستش به خانه خودشان رفتند و من به تنهایی جسد را در کنار چشمه قل قلی آتش زدم!

در همین حال «مجید-ج» (متهم دیگر پرونده)که با تفهیم اتهام جنایی روبه رو شده بود به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گفت: دایی ام از قبل درباره نقشه قتل مرد ۶۲ ساله چیزی نگفته بود. او به من گفت، قصد دارد مردی را به مرکز ترک اعتیاد ببرد تا موادمخدر را ترک کند، ولی آن مرد قصد ندارد اعتیادش را کنار بگذارد. به همین دلیل هم می خواهم او را با زور به مرکز ترک اعتیاد ببرم و سپس از من خواست به او کمک کنم!

اظهارات مجید(متهم)درحالی است که بررسی های کارآگاهان نشان می دهد هر ۳ متهم پرونده برای آن که شناسایی نشوند و نقشه قتل را بدون بروز مشکل اجرا کنند اقدام به تهیه کلاه ،دستکش و دستبندهای پلاستیکی کرده بودند تا قتل مرد ۶۲ ساله را به سهولت انجام دهند…

پس از آن که پوریا (متهم دیگر پرونده)نیز به بیان جزئیات این جنایت هولناک پرداخت و نقش خود را برای بستن پاهای متهم شرح داد، پایان بازسازی صحنه قتل از سوی قاضی عارفی راد اعلام شد و به این ترتیب ۴ متهم این پرونده جنایی روانه زندان شدند تا مراحل دادرسی با تکمیل تحقیقات قضایی آغاز شود.

دستبند نقره پاندورا
نمایش متن با لینک
دکمه بازگشت به بالا